کرای چیزی یا کاری را کردن کنایه از به زحمتش ارزیدن، ارزش آن را داشتن، برای مثال اگرچه گوهر نظمم کرای آن نکند / که من نثار کنم بر جناب حضرت شاه (ابن یمین - ۵۱۳)
کرای چیزی یا کاری را کردن کنایه از به زحمتش ارزیدن، ارزش آن را داشتن، برای مِثال اگرچه گوهر نظمم کرای آن نکند / که من نثار کنم بر جناب حضرت شاه (ابن یمین - ۵۱۳)
این کلمه در شاهد زیر آمده و از ریشه ب و س و و بمعانی درشتی کردن و بزرگی کردن و آزار دادن مردم است: و آن جماعت که از همه بواسی میکردند هر یک با سر پیشۀ اول خود رفتند. (تاریخ غازان خان ص 318)
این کلمه در شاهد زیر آمده و از ریشه ب و س و و بمعانی درشتی کردن و بزرگی کردن و آزار دادن مردم است: و آن جماعت که از همه بواسی میکردند هر یک با سر پیشۀ اول خود رفتند. (تاریخ غازان خان ص 318)
تعریف کردن. (فرهنگ فارسی معین). تعریف. (یادداشت مؤلف) ، شناساندن. (فرهنگ فارسی معین) : تعریف، شناسا کردن. (منتهی الارب) : استاد رودکی گفته است و زمانه را نیک شناخته است و مردمان را بدو شناسا کرده است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 55). شناسا کن به حکمتهای خویشم برافکن برقع غفلت ز پیشم. نظامی. اوست که ترا به خود شناسا کرده است. (سعدی)
تعریف کردن. (فرهنگ فارسی معین). تعریف. (یادداشت مؤلف) ، شناساندن. (فرهنگ فارسی معین) : تعریف، شناسا کردن. (منتهی الارب) : استاد رودکی گفته است و زمانه را نیک شناخته است و مردمان را بدو شناسا کرده است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 55). شناسا کن به حکمتهای خویشم برافکن برقع غفلت ز پیشم. نظامی. اوست که ترا به خود شناسا کرده است. (سعدی)
کناره گرفتن. عزلت گزیدن و دست کشیدن و بازگشتن و برگشتن. (ناظم الاطباء). دوری جستن. دوری نمودن. اعراض کردن: و گر با سرشبان خلق صحبت کرد خواهی تو کناره کرد بایدت ای پسر زین بی کناره رم. ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 269). کناره کند زو خردمند مردم نگیرد مگر جاهل اندر کنارش. ناصرخسرو. کردم کناره از طرب و بی نصیب ماند این صدهزارساله عروس از کنار من. ناصرخسرو. امروز یکی هفته است کان ماه دوهفته کرده ست کناره زپی بوس و کناری. سنایی. خرسند شدن به یک نظاره زآن به که ز من کند کناره. نظامی. در روی پدر نظاره می کرد نشناخت از او کناره می کرد. نظامی. به دور لاله دماغ مرا علاج کنید گر از میانۀ بزم طرب کناره کنم. حافظ
کناره گرفتن. عزلت گزیدن و دست کشیدن و بازگشتن و برگشتن. (ناظم الاطباء). دوری جستن. دوری نمودن. اعراض کردن: و گر با سرشبان خلق صحبت کرد خواهی تو کناره کرد بایدت ای پسر زین بی کناره رم. ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 269). کناره کند زو خردمند مردم نگیرد مگر جاهل اندر کنارش. ناصرخسرو. کردم کناره از طرب و بی نصیب ماند این صدهزارساله عروس از کنار من. ناصرخسرو. امروز یکی هفته است کان ماه دوهفته کرده ست کناره زپی بوس و کناری. سنایی. خرسند شدن به یک نظاره زآن به که ز من کند کناره. نظامی. در روی پدر نظاره می کرد نشناخت از او کناره می کرد. نظامی. به دور لاله دماغ مرا علاج کنید گر از میانۀ بزم طرب کناره کنم. حافظ
ندا کردن آواز دادن: (و هفت روز منادی همی کنند که بعد از این هر که ستم کند یا توبره کاهی یا مرغی یا دسته ای تره به بیداد از کس بستاند یا متظلمی بدرگاه آید با آن کس همین کنند) (سیاست نامه. چا. اقبال 43)
ندا کردن آواز دادن: (و هفت روز منادی همی کنند که بعد از این هر که ستم کند یا توبره کاهی یا مرغی یا دسته ای تره به بیداد از کس بستاند یا متظلمی بدرگاه آید با آن کس همین کنند) (سیاست نامه. چا. اقبال 43)